با عشق می آییم، ناامید می رویم (مشکلات زنان امدادگر)

انجمن بانوان امدادگر پذیرای مقالات ، سوالات و خاطرات شما خوهران امدادگر گرانقدر می باشد .

مدير انجمن: atr_zohoor

با عشق می آییم، ناامید می رویم (مشکلات زنان امدادگر)

پستتوسط Ambulance » چهارشنبه مرداد ماه 5, 1390 5:11 pm

.
[align=center]با عشق می آییم، ناامید می رویم
     
زنان داوطلب هلال احمر از شرایط سخت شغلشان می گویند[/align]



ما عاشقیم، قلبمان را کف دست گرفته ایم و دو دستی تقدیم می کنیم؛ ما دیوانه ایم، نمک گیر شده ایم، اصلا هرکس آب اینجا را بخورد نمک گیر می شود؛ ما عاشقیم، همه کار می کنیم، فقط برای دیدن یک لبخند؛ ما دیوانه ایم، نمی دانیم چرا اینجا مانده ایم، اینجا توهین هست، منت هست، کنایه هست ما هم هستیم؛ ما عاشقیم، دردمندی که دعایمان می کند آتشمان سرد می شود، می شویم همان آدم های ایثارگر؛ ما دیوانه ایم، آدم های رها شده و نامرئی که دیده نمی شوند؛ ما عاشقیم، نه نه بنویس دیوانه ایم، اصلا خودمان هم مانده ایم؛ عاشق یا دیوانه....

هلال سرخ روی لباسشان انگار برشی از یک قلب است همان طور داغ و قرمز، هلال روی سینه شان می تپد مثل چشم های نبض دارشان. زخم ها را می بندند، سوختگی ها را پانسمان می کنند، خونریزی ها را بند می آورند، استخوان های شکسته را آتل بندی می کنند، صورت های له شده را می بینند، دلمه های خون را جمع می کنند، بخیه می زنند، پماد می مالند، مسکن می زنند، نوازش می کنند و دلداری می دهند چون باور کرده اند که زن داوطلب هلال احمر بودن یعنی خون دیدن و خون خوردن. ولی هنوز کسی باورشان نکرده است. هنوز به ما می گویند ضعیفه.

در هلال احمر یک خط کشی هست؛ مردها این ور، زن ها آن ور. همین خط کشی صدیقه و رقیه و سمانه و تهمینه و مریم و سکینه را کلافه کرده است: ما هم می خواهیم برویم آن ور خط، کنار مردها جایی که باورمان کنند جایی که مطمئن باشند ما هم می توانیم؛ جایی که اگر حقمان را خواستیم، توهین و منت نشنویم.

اما اینها زیربار ضعیفه بودن نمی روند، خودشان همه چیز خریده اند از وسایل کوهنوردی و امداد در کوهستان گرفته تا تجهیزات را پل و اسب سواری: «خودمان می رویم کلاس، آنجا پول می دهیم و کار یاد می گیریم تا ثابت کنیم ضعیف نیستیم.» ولی آنها حتی وقتی ماهر هم می شوند در هلال احمر طرفدار ندارند، در هلال احمر حرف یک کلام است، زن ها باید بروند درمانگاه، آنها حق ورود به آمبولانس را ندارند و ورود به امداد و نجات جاده، شکستن خطوط قرمز است.

درمانگاه هم امکانات ندارد، یک چهاردیواری کم بضاعت که امدادگران را دلزده می کند: «در درمانگاه هیچ چیز نیست، بیشتر وقت ها خودمان باند و دستکش و قرص و چسب زخم می خریم تا مردم را ناامید نکنیم، کاورمان هم که کثیف و پاره شود، دیگر کاوری در کار نیست، ما امدادگران خودمان درمانگاه را هم تمیز می کنیم، اسم خودمان را گذاشته ایم کوزت.»

زنان داوطلب هلال احمر اما کوتاه نمی آیند حتی اگر قرار باشد برای تمرین راپل از پشت بام درمانگاه آویزان شوند: «بچه ها فقط دنبال یک فضا برای کارند، ما دوره های نجات را گذرانده ایم اما فقط مردها را جذب می کنند، اینجا نمی خواهند زن ها را تحمل کنند، دوره هایی را هم که می گذرانیم از سماجت خودمان است، وقتی می خواهیم گره زدن را یاد بگیریم باید از کسی که بلد است یواشکی یاد بگیریم، ما در حاشیه ایم.»

[align=center][/align]

برای داوطلب هلال احمر شدن، برای این که هلال باریک و سرخ رنگ انساندوستی روی سینه کسی بنشیند، باید یک دوره ۳۵ ساعته را گذراند و کمک های اولیه را یاد گرفت آن وقت دوره های ۴۰ ساعته را شروع کرد و با جمعیت هلال احمر و پایه های داوطلبی آشنا شد، بعد هم دوره های تکمیلی امداد و نجات را گذراند، آن وقت نوبت گرفتن مدرک امدادگری می رسد ولی در هلال احمر مدرک داوطلبان را تا ۲ سال نگه می دارند تا داوطلبان ثابت کنند نیروهای خوبی هستند یعنی یک جور برادری را ثابت کردن ولی زنان امدادگر می گویند این دو سال یعنی بیگاری یعنی پله شدن برای پیشرفت دیگران و فرصتی برای پر کردن جاهای خالی در مانورها تا آبروی کسی نرود.

نکته: اینها آمده اند دنبال دلشان تا رسیده اند به هلال احمر، دل خوش کرده اند به لبخند انسان دردمندی که دردش مداوا شده و دعای خیر سینه سوخته ای که می دانند همه ثروت دنیا به پایش نمی رسد

چشم های آبی تهمینه قرار ندارد، زل زدن به نگاهش شدنی نیست. زنی که چند سال قبل در یک تصادف رانندگی له شدن گوشت بدنش زیر آهن پاره ها را تجربه می کرد، در حالی که زن امدادگری نبود تا دستش را بگیرد و نوار زندگی اش را کوک بزند هنوز در چشم های تهمینه، در لابه لای بغض صدایش زنده است. زن در آن تصادف مرد چون نمی خواست مردی به او دست بزند ولی زنان امدادگر از آن روز تا به حال هر روز می میرند چون می دانند وقتی آنها بوده اند و می توانستند کاری کنند، قلب یک انسان از حرکت ایستاده است.

زنان داوطلب هلال احمر اگر سهمیه غذا نداشته باشند، اگر ۲ سال آب معدنی تاریخ گذشته خورده باشند، اگر هر ۶ ماه یک بار حقوقی که کفاف رفت و آمدشان را نمی دهد، به دستشان رسیده باشد صدایشان در نمی آید اما حالا که به گدایی احترام افتاده اند، آرام و قرار ندارند. خیلی هایشان می خواهند بروند، تصمیم قطعی را هم گرفته اند اما برای این که با دلشان کنار بیایند، هنوز وقت می خواهند.

البته بعضی ها توانسته اند دل بی تابشان را راضی به رفتن کنند؛ همان هایی که رفته اند آن ور مرز ها و با مدرک داوطلبی هلال احمر ایران کلی فخر فروخته اند: «مدرک ما در همه جای دنیا ارزش دارد، آنها می گویند چون ما دوستدار انسان ها هستیم، ارزش داریم. خارجی ها به داوطلبان هلال احمر مزایای اجتماعی می دهند یعنی یک سر و گردن بالاتر از مردم عادی.»

وقتی نوعدوستی را اولویت اصلی زندگی ات قرار دهی، معلوم است که یک سر و گردن از مردم عادی بالاتری اما اینجا درست بیخ گوش ما زیر بیرق هلال احمر انساندوستی اولویت اصلی نیست، این حرف صدیقه و مریم و سمانه و رقیه و سکینه و تهمینه است.

[align=center][/align]

اینها آمده اند دنبال دلشان تا رسیده اند به هلال احمر، دل خوش کرده اند به لبخند انسان دردمندی که دردش مداوا شده و دعای خیر سینه سوخته ای که می دانند همه ثروت دنیا به پایش نمی رسد، آمده اند تکیه گاه باشند و رد دلشان را گرفته اند تا رسیده اند به هلال احمر اما خط کشی بین زن ها و مردها دست و پایشان را بسته، پی عشقشان افتاده اند و سامانش را در هلال احمر دیده اند اما شده اند آدم های توانمند نامرئی؛ حالا می خواهند همه چیز را ببوسند و بگذارند کنار، به دلشان پشت پا بزنند و بروند سراغ یک حرفه دیگر، حالا بین دو راهی ماندن و رفتن مانده اند؛ بین پیچ و خم های عاشقی و دیوانگی.

«ما عاشقیم، قلبمان را کف دست گرفته ایم و دو دستی تقدیم می کنیم؛ ما دیوانه ایم، نمک گیر شده ایم، اصلا هر کس آب اینجا را بخورد نمک گیر می شود؛ ما عاشقیم، همه کار می کنیم، فقط برای دیدن یک لبخند؛ ما دیوانه ایم، نمی دانیم چرا اینجا مانده ایم، اینجا توهین هست، منت هست، کنایه هست ما هم هستیم؛ ما عاشقیم، دردمندی که دعایمان می کند آتشمان سرد می شود، می شویم همان آدم های ایثارگر؛ ما دیوانه ایم، آدم های رها شده و نامرئی که دیده نمی شوند؛ ما عاشقیم، نه نه بنویس دیوانه ایم، اصلا خودمان هم مانده ایم؛ عاشق یا دیوانه....»


مریم خباز

نماد کاربر
Ambulance
كاربر فعال
كاربر فعال
 
پست ها : 49
تاريخ عضويت: دوشنبه مهر ماه 22, 1386 12:00 am
محل سکونت: ژاپن( توکيو)
تشکر کرده: 0 دفعه
تشکر شده: 3 بار
امتياز: 651

Re: با عشق می آییم، ناامید می رویم (مشکلات زنان امدادگر)

پستتوسط farideh » پنج شنبه مهر ماه 11, 1392 4:19 pm

سلام با این نوشته ها تمام و کمال حرفها رو زدین منم یک امدادگر زن هستم
f.parvaz
farideh
کاربر جدید
کاربر جدید
 
پست ها : 4
تاريخ عضويت: پنج شنبه مهر ماه 11, 1392 1:30 pm
محل سکونت: گیلان
تشکر کرده: 0 دفعه
تشکر شده: 0 دفعه
امتياز: 22


بازگشت به انجمن بانوان

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 0 مهمان