من و این دختر دوست هستیم ...

هر چه ميخواهد دل تنگت بگو (البته طبق قوانین سایت لطفا !!!)

مدير انجمن: atr_zohoor

من و این دختر دوست هستیم ...

پستتوسط iabch » دوشنبه خرداد ماه 5, 1393 12:42 pm

.


من و این دختر دوست هستیم ...

یک روز که مقام معظم رهبری به کوه های اطراف تهران برای کوه پیمایی رفته بودند، با دختر و پسری دانشجو برخورد می کنند که به لحاظ ظاهری، وضع نامناسبی داشتند.

آنها به یک باره در مقابل گروه ما قرار گرفتند و فرصت جمع و جور کردن و رسیدگی به وضع ظاهری خودشان را نداشتند؛ از رفتار آنها مشخص بود که خیلی ترسیده بودند و این طور به نظر می رسید که آنها تصور می کردند که الآن آقا دستور دستگیری آنها را فوری صادر خواهد کرد.

اما برخلاف تصور آنها آقا با آنها سلام و علیک گرمی کرد و پرسید که شما زن و شوهر هستید؟ (البته آقا می دانست)؛ آن پسر وقتی با خلق زیبای آقا مواجه شد، واقعیت را گفت؛ و جواب داد خیر، من و این دختر دوست هستیم.

آقا ابتدا درباره ورزش و مزایای آن با آنها صحبت کرد و بعد فرمود: بد نیست صیغه محرمیتی هم بین شما برقرار شود و شما با هم ازدواج کنید.

آقا به آنها پیشنهاد داد که اگر مایل بودید در فلان تاریخ بیائید، و من هم آمادگی دارم که شخصا خطبه عقد شما را بخوانم.

آن دو خداحافظی کردند و طبق قرار همراه خانواده خود در همان تاریخ به محضر ایشان رسیدند. آقا هم خطبه عقد آن دو را جاری کردند.

با برخورد کریمانه ایشان این دو جوان، مسیر زندگی خود را تغییر دادند.

آن دختر غیر محجبه به یک دختر محجبه و معنوی و آن پسر دانشجو هم به یک جوان مذهبی مبدل شدند.



نقل از یکی از محافظان مقام معظم رهبری


چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی ؛ چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی .... یا اباصالح المهدی (عج)
نماد کاربر
iabch
همکار سايت
همکار سايت
 
پست ها : 146
تاريخ عضويت: دوشنبه مهر ماه 15, 1386 12:00 am
تشکر کرده: 7 بار
تشکر شده: 7 بار
امتياز: 2998

بازگشت به انجمن عمومي

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 0 مهمان