.
ماجراهای آخرین جلسه سال تیم دیشب (شنبه 26 اسفنـدماه) آخرین جلسه امسال تیم نجاتگر برگزار شد
توی این جلسه خاطرات سال رو مرور کردیم
کارهایی رو که انجام دادیم ؛ و کارهایی که باید انجام میدادیم و نرسیدیم .
گزارشی از عملکرد سال ارائه شد و همه بچه ها پیشنهاداتشون رو مطرح کردن
بعضیا به عملکرد من به عنوان مسئول گروه نقد داشتن و بعضی از بچه ها هم به کم کاری های خودشون اعتراف کردن
علی آقا هم که ماشالله کلی اذیت کرد و گوشه و کنایه از بچه ها شنید ؛ البته آخر کاری از همه عذرخواهی کرد و حلالیت طلبید (چه کنیم ؟! دست خودش نیست ؛ کلا شیطونه )
دیشب آقا داوود هم بعد از چهار سال دوری (البته به جز مراسم شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها امسال) باز به جمع ما پیوست
البته با این تفاوت که چهار سال پیش یه دانشجوی تازه کار بود و الان یه فارغ التحصیل و پرستار کارورزیده ...
پس بنابراین یه پرستار هم به جمع ما امدادگرا اضافه شد
آخر جلسه هم به رسم یادبود لوح تقدیری به همه بچه ها اهدا شد
چون دیشب مصادف با ولادت خانم حضرت زینب (س) بود و روز پرستار ؛ از آقا داوود هم تقدیر ویژه ای شد و دستانش شد پر از هدیه
بچه ها هم با کلی ماچ از خجالتش در اومدن ....
آخر آخر قصه هم همه از هم حلالیت طلبیدن و در آستانه سال و برای هم آرزوی سلامتی ، پیشرفت و سعادت کردن .
(البته بگذریم که توی راه برگشت یه تصادف هم اتفاق افتاد و تا ربع ساعتی که اورژانس رسیدی من و مهدی و علی و سجاد بالای سر مصدوم بودیم و اقدامات اولیه رو انجام میدادیم)
بعد جلسه و ماجرای تصادف هم که ساعت از ده شب گذشته بود با جمعی از بچه ها به گلزار شهدا رفتیم و در واپسین روزهای سال برای اونها علــو درجات رو از درگاه ایزد بی همتا مسالت کردیم ...