اتل متل یه قصه ، یه قصه پرغصه ....
نوشته سینا بنافی
خورشید با نور کم سوی پاییزی اش ، زمین را نوازش می داد .
نسیم سردی می وزید.
صدای خنده ی بچه ها به لطافت صبح می افزود .
دخترکان مثل هر روز خوشحال و شادمان به مدرسه رفتند.
کلاس مملو بود از دانش آموز .
با صدای برپای مبصر همه به احترام خانم معلم قیام کردند.
درس شروع شد.
دیری نگذشت که بخاری کلاس ، هوا را بیش از حد گرم کرد .
طاقت از دانش آموزان سر آمد.
خانم معلم از مستخدم مدرسه درخواست کرد بخاری نفتی را از کلاس بیرون ببرد.
اما !
وسط کلاس بود که بخاری روشن از دستش افتاد .
نفت به سرعت روی زمین حرکت می کرد و شعله می کشید .
خنده ها به صدای جیغ و فریاد و گریه تبدیل شد
آتش در کلاس زبانه می کشید .
دخترکان خود را در دل آتش دیدند
مجال تصمیم گیری نبود
همه هاج و واج مانده بودند
هر کس می توانست خود را به در کلاس می رساند
اما !
تکرار تلخ یک قصه
باز دستان لطیف و صورت های ظریفی که هدیه شد به آتش ...
و باز هم ترسیدم بنویسم
عضويت / ورود |
" سیـــنا بنافی "
به راستی تا کی باید شاهد تکرار تلخ یک ماجرا باشیم و هر سال بشنویم که جمعی از دانش آموزان میهن عزیزمان قربانی سهل انگاری ها یا استاندارد نبودن بخاری های نفتی و گازی شدند ؟؟!
پاورقی:
1 : نرگس از دانش آموزان مدرسه درودزن از توابع فارس بود که در 14 آذرماه سال 1385 بر اثر آتش سوزی بخاری نفتی به همراه جمعی از دوستانش به شدت آسیب دید