من و زلزله (خاطره)
مطابق برنامه هفتگیمون (چهارشنبه شبها ساعت هفت) کلاس تیم امداد توی دفتر پایگاه امدادی نجاتگر برقرار بود .
توی حس و حال خودم داشتم مبحث شکستگی ها رو تدریس می کردم که دیدم سید مصطفی و شهاب بلند شدن و بی مقدمه به سمت درب اتاق دویدن .
گفتم آهای کجا ؟ مثل این که دارم درس میدما ؛ شوخیتون گرفته ؟!
چیزی نگفتن و رفتن .
بقیه بچه ها داشتن به همدیگه نگاه میکردن !
یکیشون گفت: داره زلزله میاد !!
گفتم : چی ؟ زلزله ؟! زلزله کجا بود؟ پس چرا من متوجه نشدم ؟!!
بچه ها گفتن : ای ول به شما که متوجه نشدی !!
وقتی مصطفی و شهاب برگشتن سرکلاس گفتم خوب که شما امدادگرین ؛ باید پاشید در برید ؟؟!
پس این ستون و میز و صندلی ها واسه چیه ؟؟!
بعدش هم کلی خندیدیم .
به هر حال تصمیم گرفتم با توجه به احتمال وقوع زلزله های شدیدتر ، کلاس داخل رو تعطیل کنم و بقیه کلاس رو توی حیاط مسجد برگزار کنیم .
تصویر نمایشی است
پی نوشت » در ساعت 20:26 دقیقه امشب (چهارشنبه 19 مهرماه 1391) شهر شیراز لرزید . مرکز زلزلهنگاری کشور بزرگی این زلزله را 4.8 ریشتر ثبت کرده و همچنین عمق این زلزله 10 کیلومتر ارزیابی شده است.
خوشبختانه این زمین لرزه تلفاتی نداشت .